«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»‏[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی أفضَلِ المُرسَلِینَ عَبدِ اللهِ وَ رَسُولِهِ طَبِیبِ نُفُوسِنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا حَبِیبِ قُلُوبِنَا أبِی القاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ آلِهِ المَعصُومِینَ سِیَّمَا مَولَانَا کَهفِ الحَصِینِ وِ غِیاثِ المُضطَرِّ المُستَکِینِ وَ مَلجَأ الهَارِبِینَ بَقِیَّهِ اللهِ فِی العَالَمِینَ أرواحُنَا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ الإستِشهَادَ بَینَ یَدَیهِ وَ اللَّعنُ عَلَی أعدَائِهِم أجمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینِ».

13900917_1618180

تجلّی خداوند با جلوه‌ی رحمت

«وَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۲]. خداوند متعال در تجلّی خود با اسماء بیشترین جلوه‌ی او جلوه‌ی رحمت است، لذا در تمام سوره‌های قرآن الله با دو صفت رحمان و رحیم آمده است و در تمام نمازها ما مکلّف هستیم سوره‌ی مبارکه‌ی فاتحه الکتاب را قرائت بکنیم. خدای متعال چهار بار رحمت مستمر، رحمت واسعه‌ی خود را به بندگان خود ارائه کرده تا با جمال رحمت خود دل ببرد و بندگان خود را ذوب محبّت و مهربانی خود بفرماید.

روحی که از خداوند در وجود بشر است یک حقیقت خاصّی است، ما چون دنبال آن نگشتیم، آن را پیدا نکردیم حقیقت آن را خیلی از ما نمی‌دانیم. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا یَطْلُبُهَا»[۳]. ای کاش بیدار می‌شدیم می‌دانستیم که ما هم یوسفی در چاه نفس خود انداخته‌ایم. ای کاش ما هم می‌دانستیم و می‌یافتیم که یوسف خود را زندانی کرده‌ایم. هم یوسف حضرت زهرا حضرت بقیّه الله (ارواحنا فداه) به تعبیر مرحوم آیت الله العظمی مرحوم آقای بهجت در زندان غیبت گرفتار هستند و «عَدَمُهُ مِنَّا» یعنی عدم آمادگی ما است که آن بزرگوار قرن‌ها در این زندان هستند و برای فرزندان خود، برای امّت خود دل می‌سوزانند ولی در غیبت هنوز بسته است، باز نمی‌شود بیایند دوستان خود را، این بشریّت مظلوم را از این مظلومیّت نجات بدهند.

آن بارقه‌ی الهی که خداوند به خود نسبت داده است «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»[۴]، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[۵]، آن خلقِ دیگر یک آیینه‌ای است که صفات حق تعالی در آن آیینه منعکس می‌شود به شرط این‌که حجاب را بتوانید برطرف کنید، دل را صیقل بدهید. و صیقل دل به یاد خدا است. خداوند ذکر را طبق بیان امیر المؤمنین جلاء دل قرار داده است. در مقابل گناه، ظلم، تعلّقات به عالم کثرت این آیینه را مکدّر می‌کند و پرده‌ها وقتی ضخیم شد به کلّی روزنه‌های دل بسته می‌شود. این‌جا مصداق آیه‌ی کریمه‌ی «طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِم‏»[۶] خداوند مهر و موم می‌کند خانه‌ی دل را که دیگر نور الهی، هدایت حق تعالی بر آن نفوذ نکند و انسان خاصیت انسانی که جلوه‌ی الهی بودن است، خلافت خدا در وجود انسان است، تخلّق باخلاق الله است، از صفات جمال و جلال در وجود او هیچ دیده نمی‌شود.

این حقیقت که رحمت حق در وجود انسان باشد، این منشأ همه‌ی خیرات است و بر حسب روایات حضرت موسای کلیم در دوران چوپانی خود یک بزغاله‌ای در بیابان پا به فرار گذاشت و این بزرگوار خیلی دنبال این حیوان دوید، هم موسی خسته شد و هم آن حیوان. همه منتظر بودند با این خستگی عصبی بشود، وقتی گرفت خشونت اعمال کند، امّا وقتی گرفت حیوان را نوازش کرد. حیوان هم من را خسته کردی همه خود را خسته کردی. بر حسب روایات منشأ نبوّت حضرت موسای کلیم این نوع مهربانی است که حتّی با حیوانات این نوع مهربانی دارد. این وسیله‌ی جذب رحمت خدا به بندگان همین رحمت است.

13900917_1718180

قساوت قلب، اوّلین کیفر خداوند برای بندگان

در مقابل آن قساوت در میان کیفرهایی که خداوند برای بندگان خود مقرّر فرموده است، در یک حدیثی دارد که «إِنَّ لِلَّهِ عُقُوبَاتٍ فِی الْقُلُوبِ وَ الْأَبْدَانِ»[۷] خدا کیفرهایی دارد که برخی از این کیفرها در بعد جسمی انسان،‌ در بعد زندگی مادّی انسان اعمال می‌شود و برخی از این‌ها به قلب انسان متوجّه می‌شود «ضَنْکٌ فِی الْمَعِیشَهِ» یکی از کیفرهای الهی این است که بشر گرفتار تنگنای زندگی می‌شود. گاهی «ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ»[۸]. خانه‌ی وسیعی دارد، پول دارد،‌ امکانات دارد، امّا در درون خود فشرده می‌شود، قبض است، همه جا برای او تنگی می‌کند، هیچ جا جا ندارد.

این نوع مشکلات زندگی که انسان همیشه نیازی نیست در یک زندان بیرونی باشد، اساساً عرصه بر او تنگ است، هیچ دری را به روی خود باز نمی‌بیند،‌ با این‌که همه‌ی درها باز است ولی در خود زندانی است که این در آیه‌ی قرآن هم همین‌طور آمده است «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً»[۹] پناه به خدا می‌بریم «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى‏» این دیگر بدتر. کسی که با خدا زندگی نکند، کسی که در گفتار او، در رفتار او، در داد و ستد او، در حبّ و بغض او خدا نباشد خداوند متعال زندگی را بر او تنگ می‌گیرد، زندگی بر او فشار می‌آورد، همه‌ی عمر در زندان می‌گذراند و در آخرت هم خدا او را کور محشور می‌کند. در آن روزی که انسان نیاز دارد نوری داشته باشد جمال الهی را ببیند، آن روز او از دیدن جمال حق تعالی محروم است «کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[۱۰].

سستی در عبادت، دومین عقوبت خداوند برای بندگان

عقوبت دوم خداوند متعال «وَهْنٌ فِی الْعِبَادَهِ» است. انسان نسبت به عبادت سستی می‌کند، حال نماز ندارد، برای نماز شب جان می‌کند، اصلاً آرزوی آن را هم ندارد. نماز اوّل وقت می‌آید می‌بینی همه چیز برای او مرغوب است امّا رغبتی به نماز ندارد، وقتی هم بلند می‌شود به نماز خواندن یک نماز سراسر پر از ظلمت و کدورت و کثرت است، هیچ حضوری نداشت، یک نماز دست و پا شکسته خواند. این وهن در عبادت که عبادت انسان موهون بشود، سبک بشود، یا خود او وهن داشته باشد خیلی اقتدار و نشاطی برای عبادت نداشته باشد.

و نکته‌ی سوم «وَ مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَهٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَهِ الْقَلْبِ» بنده‌ای با هیچ کیفری شدیدتر از قساوت قلب معاقب نشده است. حالا ببینید وجود نازنین پیغمبر «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۱۱] وجود مبارک پیغمبر ما نه برای مؤمنین رئوف بود که بود «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»[۱۲] «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»[۱۳] این پیغمبر به قدری با شما ارتباط عاطفی و ارتباط تکوینی دارد که مشکلات شما مشکلات خود پیغمبر است.

13900917_2018180

 

محبّت پیامبر و ائمّه‌ی اطهار نسبت به مؤمنان

وجود مقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام) و آن بزرگواری که عشق علی در دل او بود و با بیماری نتوانست از نماز جمعه‌ی امیر المؤمنین صرفنظر کند، با همان حال آمده بود، نظر امیر المؤمنین در حال ایراد خطبه به این بزرگوار بود، بعد از خطابه مستقیم آمدند احوالپرسی کردند، فرمودند: ما با مریضی شما مریض می‌شود، درد شما درد ما است، وقتی شما دعا می‌کنید ما آمین می‌گوییم، وقتی شما سکوت می‌کنید هم ما برای شما دعا می‌کنیم. آن مؤمن عرضه داشت یا امیر المؤمنین ما که الآن در محضر شما هستیم شما با این ارتباط را دارید؟ فرمودند: نه، شیعیان ما هر جا هستند ما اشراف داریم.

درد همه‌ی ما در وجود مبارک امام عصر (ارواحنا فداه) انعکاس دارد. چقدر حضرت ناراحتی ما را دارند خدا می‌داند،‌ کسی نمی‌داند. «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» این‌که شما مشکل پیدا می‌کنید، گرفتاری پیدا می‌کنید، مظلوم واقع می‌شوید، آواره می‌شوید، پریشان می‌شوید، صریح قرآن است که این بر پیغمبر فشار می‌آورد «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ». این عنت و سختی شما برای پیغمبر گران است. این رحمت پیغمبر نسبت به ما رحمتی است که در حدّ گنجایش این عالم است، در عالم برزخ توقّع ما این است که رحمت و مهربانی پیغمبر بیشتر از این‌جا شامل حال ما بشود. وقتی به عالم قبر می‌رویم دست ما از همه جا کوتاه است، اگر آغوش رسول اکرم باز نباشد، اگر امیر المؤمنین و حضرات معصومین سفره‌ی مهربانی خود را آن‌جا برای ما گسترده نکنند وضع ما بد است. در روز قیامت هم که شفاعت کبری جلوه‌ی رحمت رحیمیّه‌ی خدا است که در وجود نازنین پیغمبر ما شکوفا می‌شود، فاطمه‌ی زهرا را می‌آورند، بی‌بی عالم هم بر حسب روایات پیراهن حضرت امام حسین را با خود می‌آورند، دست‌های حضرت ابا الفضل را می‌آورند و آن‌جا بنا است برای ما کارها بکنند.

وجود مبارک پیغمبر اکرم قرآن می‌گوید نسبت به کفّار هم مهربانی داشت. «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً»[۱۴] این‌قدر غصّه می‌خورد، این مریض‌ها دارند مرگ روحی، مرگ اخلاقی پیدا می‌کنند، حطب جهنّم می‌شوند، من هم با دارو و درمان آمدم، برای جراحت‌های اخلاقی آن‌ها مرهم آوردم،‌ چرا این‌ها با من همراهی نمی‌کنند که من این‌ها را معالجه کنم سالم بشوند، برای روزی که «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»[۱۵] آمده بود دل ما را سلامت کند که دل سالم در قیامت تنها سرمایه‌ای است که همه‌ی ما به این سرمایه در آن‌جا نیاز داریم.

عوامل قساوت قلب

چیزهایی که موجب قساوت قلب می‌شود فرمود که «جُمُودُ العَینِ مِن قَساوَهِ القَلبِ‏»[۱۶] این‌که اشک انسان نمی‌آید، باران دل او بارش ندارد، منشأ این قساوت قلب است. قساوت در لغت، زمین قاسیه زمینی است که رویش ندارد. لیله‌ی قاسیه شبی است که ظلمات آن متراکم است هیچ نوری در آن نیست. قلب قاسی قلبی است که هیچ تأثّری ندارد، نور در آن نیست، برای کسی دل او نمی‌سوزد، رحم نمی‌آورد، موعظه در دل اثر نمی‌گذارد، مظلوم ببیند غیرت او نمی‌آید، حمیّت او نمی‌آید. در روایت دارد که در زمان انبیاء سلف یک جمعی نشسته بودند، چند کودک یک مرغ را پر کندند، زنده زنده گرفتند پرهای آن را کندند، این‌ها هم داشتند تماشا می‌کردند، دل آن‌ها نسوخت که این حیوانک را دارند این‌طور زجرکش می‌کنند. خدا بر همه‌ی آن‌ها عذاب نازل کرد.

13900917_2818180

علل و آثار گردش مسلمانان از رحمت به قساوت

پیغمبری که خود رحمه للعالمین بودند و نفس رحیمیّه و رحمانیّه‌ی نبی مکرّم اسلام همه را تحت تأثیر قرار داده بود، کسانی بودند که این‌قدر رحمت آن‌ها ارتقاء پیدا کرده بود که در صحنه‌ی جنگ چندین نفر با جراحت، با تشنگی ایثار کردند آب را نخوردند که دیگری و همه با تشنگی جان دادند و شهید شدند آمد ماند، این‌قدر با همدیگر رحمت دارند، ایثار دارند،‌ مهربانی دارند. یا غذا می‌پختند گرسنگان را بر خود مقدّم می‌داشتند، اهل ایثار بودند «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی‏ صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏»[۱۷] این‌ها ایثار می‌کردند، دل می‌سوزاندند، ید واحده بودند، چه شد که این‌طور تحوّل برعکس،‌ انقلاب اعلا برای آن‌ها پیش آمد که کار مسلمان، نمازخوان به این‌جا برسد که پسر پیغمبر را که خود آن‌ها دعوت کردند و ادّعای تشیّع دارند، با امیر المؤمنین نماز جمعه خواندند، در جنگ صفّین از علی حمایت کردند، در جنگ جمل در پیروزی امیر المؤمنین دخیل بودند، در جنگ نهروان کوتاه نیامدند و همین افراد با همان دید و برداشت امام حسین (علیه السّلام) را دعوت کردند حالا این‌طور قساوت نشان بدهند که ائمّه‌ی ما نوعاً به این نکته که حضرت سیّد الشّهداء تشنه شهید شده، هم امام زین العابدین بر حسب آنچه در مقاتل نقل شده است مثل امروزی بود که بدن نازنین پدر بزرگوار خود را دفن کردند، روی قبر با انگشت مبارک خود نوشتند «هَذَا قَبرُ حُسَین علیّ اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطشاناً».

وجود مبارک حضرت ثامن الحجج علیّ بن موسی الرّضا (علیه آلاف التّحیّه و الثّناء) به ابن شبیب فرمودند که: اگر خواستی بر کسی گریه کنی «فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»[۱۸] گریه برای امام حسین، گریه‌های خود را حرام نکنید. خود حضرت سیّد الشّهداء هم از حلقوم بریده همین پیام را دادند دیگر، فرمودند: «أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی‏»[۱۹] این گریه‌ی باارزشی است، گریه‌ی پیام‌دار. گریه بر امام حسین گرم کردن بازار حماسه، بازار غیرت، بازار رحماء بینهم است، دفاع از مظلوم است، در مقابل ظلم و ستیز و استکبار مقاومت است. این گریه‌ها این اثر را دارد که امام حسین برای خود نیاز به این گریه‌ها ندارند، خواستند جمع ما جمع باشد و این گریه‌ها برای ما سازنده است، برای کفّار خطرناک است. این‌که می‌بینید عزاداری‌های امام حسین را به خاک و خون می‌کشند برای این‌که این گریه‌ها پیام عاشورا را رسانده، دنیا را بیدار کرده و آن‌ها امروز از همین گریه‌ها و محرّم و صفرهای ما به وحشت افتادند و واقعاً ائمّه (علیهم السّلام) چون همه خلفای خدا بودند، امناء رحمان بودند، حفظ امانت کردند، این کلاس‌ها را برای ما تا به امروز دایر کردند. وجود مقدّس مولای ما حضرت صاحب هم که تشریف می‌آورند در میان اجداد خود فقط نام امام حسین را می‌برند «یا أهلَ العالَم أنَا المَهدِی. إنَّ جَدِّی الحُسَین» کدام حسین؟ «الَّذِی قَتَلُوه» حسین را کشتند امّا چطور کشتند «قَتَلُوهُ عَطشاناً» او را تشنه کشتند.

علاقه به مادّیات یکی از عوامل قساوت

این‌ها نکات دارد، چرا کار انسان به این‌جا می‌رسد؟ زیرا که علاقه به دنیا، این تعلّق انسان به عالم کثرت او را کثیر می‌کند. انسان جلوه‌ی وحدانیّت خدا است، وجود واحدی دارد، امّا وجود واحد او تجزیه شده است. قلب انسان، دل انسان، روح انسان تحت تأثیر تعلّقات قرار گرفته است، دیگر آن بارقه‌ی رحمت در وجود او سویی ندارد و این امر موجب قساوت شده است و «قَسْوَهُ الْقَلْبِ… مِنْ کَثْرَهِ الذُّنُوبِ»[۲۰] قسوت قلب از کثرت گناهان است.

و مهم‌ترین عامل برای قساوت یکی پول و مادّیات و امور حرام است، یکی هم ریاست و مسئله‌ی استعلاء و تفوّق‌طلبی و قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی است. خیلی خطرناک است. وقتی معاویه والی کوفه را که منسوب کرده بود مغیره بن شعبه بود، قصد کرد که او را جابجا کند، سعید بن عاص را به جای و بگذارد. وقتی مغیره متوجّه این معنا شد یک نیرنگ و فریب خطرناکی که تا به امروز در قتل امام حسین او سهیم است، یک چیزی به ذهن او آمد رفت سراغ یزید گفت: تو از این شاهزاده‌ها چه کم داری، هر شاهی وقتی می‌رود ولیعهد او قبلاً تعیین می‌شود، تو چه کم داری؟ لیاقت که داری، وضع تو هم که خوب است، پدر تو هم که به تو علاقه دارد، چرا این کار را نمی‌کنی؟ یزید این حرف را قبول کرد و رفت نزد معاویه گفت: مغیره آمده چنین پیشنهادی می‌کند. معاویه مغیره را خواست گفت: مگر یزید زمینه دارد؟ ما می‌توانیم برای او کاری بکنیم او را به عنوان ولیعهد معیّن کنیم؟ گفت: بله که می‌شود، شما به ما مهلت بدهید کوفه برای من و بصره هم برای زیاد، ما دو نفر این کار را برای شما سامان می‌دهیم، راه را برای شما هموار می‌کنیم.

آمد در کوفه افراد متنفّذ را دید و با این‌ها معامله کرد. جمعی از این‌ها که به او قول دادند که برای یزید زمینه‌سازی کنند را به همراه پسر خود فرستاد نزد معاویه که خاطر او جمع باشد که کار دارد درست می‌شود. معاویه یک نگاهی به این‌ها کرد، به این پسر مغیره گفت: این‌ها چقدر از پدر تو گرفتند دین خود را فروختند؟ گفت: ۳۰ هزار درهم به هر کدام از این‌ها داده و این‌ها هم قول دادند. گفت: خیلی خود را ارزان فروختند.

این‌که مقام معظّم رهبری، رهبر حکیم و فرزانه‌ی ما برای انتخابات حسّاس هستند و می‌فرمایند که نکند به مراکز قدرت و ثروت راضی بشوید برای این‌که اگر ملاک و معیار این انتخابات به آن سو رفت فردا یزیدها بر ما مسلّط می‌شوند و این‌ها به صغیر و کبیر رحم نمی‌کنند. چه آن‌ها که به آن‌ها کمک کنند، چه آن‌ها که به آن‌ها کمک نکنند همه را از دم شمشیر می‌گذرانند. یکی این مسئله است که خیلی خطرناک است انسان پول بگیرد تا این‌که یک انسان نالایق وابسته‌ی بی‌کفایت بی‌دین را بر مردم مسلّط بکند. الله الله!

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها»[۲۱] خداوند بندگان خدا را مأمور کرده است که امانت‌ها را به اهل آن بدهند. چه کسی می‌تواند امانت‌داری بکند؟ آن کسی که تحت تأثیر پول و مراکز قدرت نباشد، واقع‌بینانه برای خدا فکر بکند، مشورت بکند. این‌که در روایات ما وجود نازنین پیغمبر ما می‌فرمایند: «کُنْ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً لَهُمْ وَ لَا تَکُنِ الْخَامِسَ»[۲۲] گوش‌های خود را باز کنید، پیغمبر شما را به کارشناسان دین معرفی می‌کند، شما را به آن‌ها ارجاع می‌دهد، یا خود شما بروید عالم بشوید، دین‌شناسی بشوید، صاحب‌نظر بشوید، یا اگر صاحب‌نظر نیستید بروید زانو بزنید متعلّم بشوید. اگر حال تعلّم ندارید حدّاقل در جلسات آن‌ها بیایید بروید با آن‌ها مشورت کنید حرف‌های آن‌ها را گوش کنید و اگر هیچ کدام از این‌ها برای شما پیش نیامد دل شما با این‌ها باشد، از این‌جا الهام بگیرید، از پایگاه‌های علم و فقه الهام بگیرید، همین‌طور چشم‌بسته، دست‌بسته تسلیم این و آن نشوید که کار کار بسیار خطرناکی است.

قدرت‌طلبی یکی از عوامل قساوت

امّا مهم‌تر از مسئله‌ی پول مسئله‌ی قدرت است. قدرت مستی می‌آورد. وجود مقدّس حضرت امام صادق (علیه الصّلاۀ و السّلام) بر حسب نقل تحف العقول فرمودند که برای هر عاقل سزاوار است که از شش مستی خود را نگه دارد، یکی از آن سکر قدرت است. البتّه باید عرض کنم که علم هم سکر دارد. سکر علم. دانشمندان، نخبگان، بیشتر از توده‌ی مردم در معرض خطر هستند برای این‌که آن انانیتی که آن‌ها دارند، غروری که به بعضی از آن‌ها عارض می‌شود غرور چشم انسان را از دیدن واقعیات می‌بندد، حصاری می‌شود که انسان را از توده‌ها جدا می‌کند، نمی‌تواند مردمی باشد، چند صباحی تظاهر می‌کند ولی بالاخره زاویه پیدا می‌کند، نه می‌تواند در متن مردم باشد نه می‌تواند با دین باشد. این مروان وقتی به خلافت نرسیده بود مسجدی بود، حمام المسجد به او می‌گفتند امّا وقتی به موقعیت رسید قرآن را بوسید و گذاشت کنار گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»[۲۳].

عبودیت و ولایت عامل گریز از خودبینی و قساوت

مسئله‌ی دقیقی که خدا در آغاز خلقت به عنوان یک رمز تربیت و به عنوان یک رمز اساسی برای تمییز بین خوب و بد و جدا شدن صف ملائکه از صف شیاطین و برای روشن کردن نفاق منافق پیش آورد همین گریز از خودبینی و خودخواهی و خضوع در برابر پرچم رهبر بود که خداوند به عالم داد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۲۴] اوّل آدم را عالم کرد بعد به ملائکه گفت در برابر او خضوع کنید. خضوع ملائکه یعنی خضوع تمام کائنات. ملائکه همه تقدیس و تسبیح می‌کردند امّا قبله نداشتند، امّا رمز وحدت نداشتند، امّا نقطه‌ی مرکزی نداشتند. بنای خدای متعال بر این است که وقتی بشر را آورد عالم را دور بشر بچرخاند، بشر را دور خلیفه‌ی خود و این قانون تعطیل‌بردار هم نیست، هم قبل از اسلام بوده، هم بعد از وجود نازنین پیغمبر خدا همچنان ادامه پیدا کرده، برای زمان غیبت هم این قانون تعطیل‌بردار نیست. لذا هر کسی در برابر رهبر الهی خضوع کرد او در نزد خدا مقام دارد و هر کس آن‌جا انانیت کرد، اگر عبادت‌های پراکنده هم بکند چون عبادت او بریده است، او دارد خود را بزرگ می‌کند خدا می‌خواهد بشر در نظام تربیت بشود.

چرا خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی حدیدی می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»[۲۵]؟ همیشه کنار اطاعت خدا اطاعت رسول را گذاشته است. قانون، قانونمند بودن اعتباری است. یک مجتهد قانون‌شناس و قانونمند هم هست امّا به اعتباریات خود تعبّد می‌کند. این را خدای متعال در برابر یک صاحب‌نفس، یک کسی که زنده است، جلوه‌ی خدا است، خلیفه‌ی خدا است، حیات طیّبه دارد خواسته است. در برابر او کوچکی کن تا ارتقاء پیدا کنی.

مالک اشتر این مقام را که دارد حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: منزلتی را که من نزد پیغمبر داشتم مالک نزد من آن منزلت را دارد. منشأ مقام حضرت اباالفضل نزد امام حسین (علیه السّلام) چه بوده است؟ چرا حضرت اباالفضل تک‌ستاره‌ی عالم عزّت شده و گره‌هایی که خدا به دست این بزگوار باز می‌کند به دست هیچ پیغمبری تا حال باز نشده است؟ برای این‌که این‌ها در برابر خلیفه‌ی خدا سر سوزنی انانیت نداشتند. بزرگان ما دوست داشتند که همیشه اجرای دستور بکنند، لذا هر قدر عظمت آن‌ها بالا می‌رفت قطعاً دنبال یک ولی خدایی بودند که تحت تأثیر او باشند،‌ سرسپرده‌ی او باشند، نکند علم آن‌ها، اقتدار آن‌ها، موقعیّت آن‌ها، نفوذ آن‌ها آن‌ها را بگیرد.

خضوع مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه) در برابر ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی خضوع عبد در برابر مولا بوده است. این مرحوم آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی مفسّر که آیت الله العظمی آقای بهجت می‌فرمودند که کثیر البکاء بود و باز ایشان فرمودند که آقا شیخ محمّد حسین فرموده بود من از وقتی که بالغ شدم تا به امروز یک گناه از خود سراغ ندارم. من از ایشان پرسیدم ایشان تحت تأثیر چه کسی بوده، کجا تربیت شده است؟ فرمودند: ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی.

این‌که انسان در هر مقامی باشد… یک وقت حضرت آقا به جمعی از ما توصیه می‌فرمودند: طوفان‌ها شدید است، به یک جایی متّصل بشوید و الّا می‌افتید. فرق مالک با دیگران این است که مالک در مرز پیروزی قرار گرفته است و الآن است که شام را فتح کند. وقتی قرآن‌ها بالای نیزه رفت این بی‌بصیرتی، این بی‌ولایتی همیشه مردم را بیچاره کرده است، مردم ظاهر را دیدند، خدا فرمان امیر المؤمنین را بر این‌ها واجب کرده که اطاعت کنند، این‌ها ظاهرمقدّسین را می‌بینند می‌گویند قرآن را باید احترام کرد،‌ امّا فرمود قرآن ناطق من هستم.

 این اعتباریّات و کاغذها و نوشته‌ها خیلی اعتبار ندارد. حکم حاکم وقتی نافذ است که او «حَکَمتُ» بگوید، اراده‌ی او اراده‌ی خدا است نه خطّ خوش که مرده‌ی آن اراده‌ی خدا است. نه، وقتی «حَکَمتُ» می‌گوید، وقتی انشاء می‌کند پیوند واقع می‌شود، حکم نافذ می‌شود، این نفس از خدا است. لذا فرموند مجتهد تنها به سواد نیست، بلکه قوّه‌ی قدسیّه است، آن اتّصال ملکوتی است که یک رهبر را، یک ولی فقیه را در موضع ولایت قرار می‌دهد، هیچ انانیّتی ندارد، عبد است، خود او هیچ ندارد. این حالت او را به این موقعیّت و این اقتدار می‌رساند. انسان سر سوزنی خود باشد می‌افتد.

خودبینی عامل فساد و سقوط

خدا رحمت کند مرحوم آقای ابوترابی را، کسی می‌گفت که در حرم حضرت امیر (علیه الصّلاۀ و السّلام) داشتیم می‌رفتیم، آن داربست‌هایی که بسته بودند کسی بالا کار می‌کرد گفت: می‌دانی آن‌جا بالا است نمی‌افتد چرا نمی‌افتد؟ گفتم: نه. گفت: برای این‌که خود را پایین می‌بیند، اگر بالا می‌دید می‌افتاد. هر کس خود را بالا ببیند می‌افتد. این است که مالک اشتر این‌قدر برای حضرت امیر عزیز است که آن‌گونه گریه می‌کند که «مَالِکٌ‏ وَ مَا مَالِکٌ»[۲۶] مالک چه مالکی! اگر کوه بود کوه بلندی بود، اگر سنگ بود نفوذناپذیر بود. نساء عقیم هستند از این‌که مثل مالک را بیاورند. مالک قبل از آن‌که مالک بشود، والی بشود، مؤمن بود، اخلاقی بود، هیچ انانیّتی نداشت، هیچ یال و کوپالی برای خود درست نکرده بود، از این جهت این عظمت را او پیدا کرد.

لذا فرمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»[۲۷]. این علوّ فساد را می‌آورد. قدرت ثروت‌ها را بر باد می‌دهد. این قدرت‌طلبی است که این همه حرام‌خوارها را دور این جیفه، این کرکس‌ها را دور این جیفه جمع می‌کند. ریخت و پاش‌هایی که اشخاص وقتی به قدرت می‌رسند بیت المال به دست آن‌ها می‌آید برای نگه داشتن خود شروع می‌کنند به بذل و بخشش و دوستیابی سر سفره‌ی حرام، این‌ها است که قساوت قلب می‌آورد، کار به جایی می‌رسد که پسر پیغمبر را با آن سوابق هنوز افرادی هستند… وجود مقدّس سیّد الشّهداء‌ روز عاشورا فرمودند: جدّ من رسول خدا در مورد من و برادر من فرموده است: «هُما إمامان سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ». اگر باور نمی‌کنید هنوز هستند افرادی که این حرف‌ها را از جدّ من رسول الله شنیدند، چند نفر آن‌ها را اسم بردند، فرمودند: از جابر بن عبد الله انصاری سؤال کنید، از زید بن ارقم سؤال کنید، از انس بن مالک سؤال کنید. این‌ها هنوز زنده هستند، بروید از این‌ها سؤال کنید.

حضرت امام حسین که آیه‌ی مباهله در شأن او نازل شده است، آیه‌ی تطهیر در شأن او نازل شده است،‌ آیات سوره‌ی مبارکه‌ی انسان در مورد او نازل شده است، آیه‌ی مودّت در مورد او نازل شده است که امام زین العابدین با احتجاج به همین‌ها کسی را در شام هدایت کرد و از جهنّم نجات داد. هنوز پیرمردهایی بودند بوسه‌های پیغمبر را بر لب‌های امام حسین دیدند، پایین آمدن پیغمبر از بالای منبر به احترام امام حسین در دوران کودکی ایشان را دیدند. چطور این مردم این‌طور شدند که امام حسین را دعوت کنند و بعد هم همه در قتل امام حسین شرکت کنند؟

امام زین العابدین (علیه الصّلاۀ و السّلام) فرمودند که: «کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ»[۲۸] لذا فرمودند که امام حسین را به عنوان قتل‌ها به قتل رساندند. قتل امام حسین فقط سر بریدن نبود. تیر به قلب او زدند، تیرباران کردند طوری که هیچ جای سالمی در بدن او نبود، به ترقوه‌ی مبارک ایشان سنان با نیزه زد و سوراخ کرد، خولی با شمشیر زد آستین مبارک ایشان را انداخت. مگر یک نفر را بکشند مگر چقدر باید او را زجر بدهند؟ چرا این‌طور بی‌رحم هستند؟ می‌شود کودک کوچک را بیاورند سیمای او را نشان بدهند «أ ما تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَظَّی مِنَ العَطَش» نمی‌بینید، به من رحم نمی‌کنید این کودک است. آخر کسی گلوی کودک را تیر می‌زند؟ چرا این کار از این‌جا در آمد؟ این بی‌محابا به دنبال هر پولی رفتن و زیر علم هر کس و ناکسی را به قدرت رساندن این‌طور بی‌فکر، بی‌بصیرت رفتن نتیجه‌ی آن بی‌رحمی می‌شود همه هم ضرر می‌کنند.

آن روزی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بین در و دیوار فریاد زد «أبتا» پدر «أَ هَکَذَا یُفْعَلُ بإبنَتِکَ» پدر ببین با دختر تو چه کردند. آن روز اگر مردم مدینه رحم می‌کردند از حضرت زهرا از امیر المؤمنین دفاع می‌کردند سال‌ها بعد این بلا به سر آن‌ها می‌آمد که مسلم بن عقبه، ‌مسلم مسرف به لشکریان شام بار عام داد که زنان آن‌ها را، دختران آن‌ها را، خود آن‌ها را هر چه خواستند انجام دادند؟! نتیجه‌ی آن‌طور مسامحه‌ها، تسامح‌ها، بی‌بصیرتی‌ها، پراکندگی‌ها، ترس‌ها به ضرر همه تمام می‌شود.

چرا امروز یک مشت اسرائیلی صهیونیست غاصب به این همه عرب دارد زور می‌گوید، ‌انواع جنایت‌ها را می‌کند؟ برای این‌که مسامحه کردند،‌ بصیرت نداشتند و بحمد الله وجود نازنین حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) آمد و خون امام حسین را در رگ‌های شما تزریق کرد که در این سی و چند سال بحمد الله در نهایت صلابت ایستاده‌اید، چون دل سوزان برای امام حسین دارید، اشک دارید. امیدوارم خدا اشک سحر را هم به برکت امام حسین به ما بدهد.

مرحوم شیخ صدوق (اعلی الله مقامه) در خصال دارند که «الْبَکَّاؤُونَ خَمْسَه»[۲۹]. گریه خیلی خوب است، قساوت خیلی بد است. دل شکست «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَهِ قُلُوبُهُم‏»[۳۰] خوشا به حال کسانی که زود دل آن‌ها می‌شکند. خوشا به حال آن‌ها که اشک در خلوت دارند. خوشا به حال آن‌هایی که سوز امام حسین دارند و با نام امام حسین گریه می‌کنند. فرمود «البَکّائونَ خَمسٌ» پنج نفر در عالم بکّاء نامیده شدند، یعنی کار این‌ها گریه بوده است. اوّلین آن‌ها آدم بود در فراق بهشت بود. بهشت یعنی حضور. در محضر خدا بود محجوب شد،‌ لذا حدّاقل ۴۰ سال در فراق الهی گریه کرده است. دومی یعقوب پیغمبر بود،‌ یوسف را از او گرفتند نه شب داشت نه روز داشت، فرزندان او هم او را سرزنش می‌کردند. «قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ»[۳۱] پدر این‌طور که گریه می‌کنی خود را از بین می‌بری. سومی یوسف پیغمبر بود، در زندان شب و روز گریه می‌کرد. زندانی‌ها گفتند بس است، یا شب گریه کن یا روز. چهارمی مادر مظلومه‌ی ما بود، دختر پیغبر بود، فاطمه بود. درد او زیاد بود.

«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا         صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَاً»[۳۲]

با این حال وقتی امیر المؤمنین سؤال کرد «سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»[۳۳] بی‌بی من درد خود را به علی بگو، چرا این‌طور گریه می‌کنی؟ جواب داد: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» علی الآن من را داری، از تو حمایت کردم باز هم از تو حمایت می‌کنم، ولی من را داری از دست می‌دهی دیگر کسی نیست.

پنجمی امام زین العابدین بود. بمیرم برای تو آقا. به هر بهانه‌ای اشک می‌ریخت. آب می‌دید اشک می‌ریخت، غذا می‌دید اشک می‌ریخت، گریه می‌کرد، کودک شیرخوار می‌دید گریه می‌کرد. می‌دید قصّابی دارد سر حیوان را ذبح می‌کند فرمود: دست نگه دار، جلو می‌آمد می‌پرسید آیا به این حیوان آب دادی؟ بعد گریه می‌کرد می‌گفت:‌ پدر من را میان دو نهر شهید کردند ولی آب به او نداند.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». (دعا)


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی زمر، آیه ۲۲٫

[۳]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۶۰٫

[۴]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۹٫

[۵]– سوره‌ی مؤمنون،‌ آیه ۱۴٫

[۶]– سوره‌ی نحل، آیه ۱۰۸٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۱۷۶٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۸٫

[۹]– سوره‌ی طه، آیه ۱۲۴٫

[۱۰]– سوره‌ی مطفّفین، آیه ۱۵٫

[۱۱]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۱۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۸٫

[۱۳]– همان.

[۱۴]– سوره‌ی کهف، آیه ۶٫

[۱۵]– سوره‌ی شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫

[۱۶]– عده الداعی و نجاح الساعی،‌ ص ۱۶۷٫

[۱۷]– سوره‌ی حشر، آیه ۹٫

[۱۸]– عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج ۱، ص ۲۹۹٫

[۱۹]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۷۴۱٫

[۲۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۹۶٫

[۲۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۸٫

[۲۲]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ۱،‌ص ۱۶۶٫

[۲۳]– سوره‌ی کهف، آیه ۷۸٫

[۲۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۲۵]– سوره‌ی حدید، آیه ۲۸٫

[۲۶]– نهج البلاغه، ص ۵۵۴٫

[۲۷]– سوره‌ی قصص، آیه ۸۳٫

[۲۸]– بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴٫

[۲۹]– تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏ ۶، ص ۳۰۸٫

[۳۰]– منیه المرید، ص ۱۲۳٫

[۳۱]– سوره‌ی یوسف، آیه ۸۵٫

[۳۲]– بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۱۰۶٫

[۳۳]– همان، ج ۴۳، ص ۲۱۸٫