در بُعد عفو و گذشت که امروز در جامعه‌ی ما عفو و گذشت بسیار رو به افول و کاهش است. دلیل آن هم افزایش پرونده‌ها است، شلوغی کلانتری‌ها است، شلوغی زندان‌های ما است. شرمندگی دارد، آدم باید عرق شرم بریزد. عبد الملک والی بود، نهایت ظلم را در حقّ حضرت سجّاد علیه السّلام می‌کرد. یک کسی را در مدینه به نام هشام بن اسماعیل گمارده بود. این آدم شروری بود، آدم خبیثی بود، آدم ظالمی بود. هیچ کسی از شرّ او در امان نبود، از شمشیر او خون می‌چکید. همه با زبان او تحقیر می‌شدند و بیشترین آزار را به امام سجّاد و دودمان پیغمبر روا داشته بود.

 

عمر بن عبد العزیز والی آن‌جا شد. برای راضی کردن مردم این هشام بن اسماعیل را عزل کردند. هم عزل کردند و هم اعلام کردند که هر کسی قصاص و انتقامی دارد، این مرد سفّاک و مردم آزار به هر کسی ظلم کرده است بیایید تقاص پس بگیرد. کنار خانه‌ی والی این را قرار داده بودند و روزها مردم می‌آمدند. هر روز هم دور او شلوغ بود. یک کسی فحش می‌داد. یک کسی انتقام می‌گرفت. این‌قدر ظلم کرده بود که مظلومین این فضا را پر می‌کردند. در میان این مظلومین از همه مظلوم‌تر امام سجّاد علیه السّلام و دودمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بود. نگران بود که نکند او هم بیایید و برای من مشکل درست کند.

 

 یک روز امام سجّاد علیه السّلام آمدند از کنار او عبور کردند. این منتظر بود که آقا یک حرف تند یا یک گله‌ای بکند. آقا تا رسید به هشام بن اسماعیل سلام کرد. جلو رفت و دست خود را دراز کرد و دست اسماعیل را گرفت و فشرد. گفت: من چه خدمتی می‌توانم به شما بکنم؟ کجای عالم این طور گذشت می‌شود؟

 

گاهی از این گذشت‌ها بکنید. منتظر نباشیم یک کسی یک چیزی به ما بگوید و بعد بگوییم نه، روی او کم کردم! یکی گفت من او را کنف کردم. بدبخت این‌ها پُز ندارد! برای خود جهنّم درست کردید. اگر مثل امام سجّاد علیه السّلام بودید و یک نفر به شما بد کرده بود و بد گفته بود، در وقتی که می‌توانستید از او انتقام بگیرید ولی آن‌جا از او گذشتید، این یک ارزش اخلاقی می‌شد. این یک ذخیره‌ی اخروی می‌شد. شما هم از این کارها بکنید، چرا نباید بکنید!