در این متن می خوانید:
      1. اهمّیّت ادب
      2. تفاوت طیّب و خبیث
      3. اسلام دین اجتماع
      4. توجّه اسلام به نظافت نمازگزار و مسجد
      5. اهمّیّت ادب در دین اسلام
      6. تعریف اخلاق
      7. ادب پیامبر
      8. اخلاق پشتوانه‌ی ایمان
      9. عوامل جاذبه در زندگی بشر
      10. عالم محضر خدا و رسول و ائمّه (علیهم السّلام)
      11. ویژگی‌های جناب سلمان از زبان امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      12. درجه‌ی شهدا در نزد خدا
      13. اوّلین حرکت انسان بینشی و اعتقادی است
      14. محبّت بهترین روش تربیت
      15. خصائل پیامبر مظهر جمال الهی
      16. نکات علّامه‌ی طباطبایی در مورد ادب
      17. انواع مهارت‌ها در زندگی
      18. توجّه به محتوای مهارت‌ها
      19. روایت امیر المؤمنین در مورد زشتی باطن دنیا
      20. توجّه به ظاهرسازی افراد
      21. ایمان پشتوانه‌ی اخلاق
      22. نفاق موجود در ادب ظاهری
      23. ادب درخواستی قرآن کریم در رابطه با مؤمنین و همسران
      24. لزوم سنخیّت با همسر در آفرینش
      25. سنخیّت آفرینش پیامبر با بشر
      26. تجانس آفرینش بین همسران از آیات خدا است
      27. دلیل آفرینش همسر و سنخیّت آفرینش آن‌ها با هم
      28. همسران وسیله‌ی راحتی و آرامش هم
      29. مودّت ادب محبّت
      30. اداب ارائه‌ی کالا
      31. ادب شوهرداری
      32. ایام دهه‌ی کرامت

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدُ النَّبِیِّینَ‏ مُولَانَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ‏».

اهمّیّت ادب

«إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏»[۲] یکی از اموری که برای انسان‌های صالح، مؤمن مشکل‌ساز می‌شود، عمل صالح را بی‌خاصیت می‌کند، بی‌ادبی است. لذا سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات در مقام آموزش ادب و تربیت پیروان مکتب انبیاء به آداب حسنه است. ادب شکل عمل است، ادب هیئت زیبایی است که انسان در مقام ارائه‌ی کار خود آن را در بهترین شکل ارائه بکند. گاهی موادّ غذا، موّادی است که هم با آن موادّ غذا را می‌پزند ولی آشپزی که ادب غذا پختن را بلد است، آن را به نحوی می‌پزد که هر کسی بخورد، از آن لذّت می‌برد. آشپز دیگری که با روش آشنا نیست و نمی‌تواند کیفیت مطلوبی از این موادّ ارائه بکند، اشخاص می‌خورند ولی تشکّر ندارند، می‌گویند غذا را خراب کرده است. کار خود انسان هم یک نوع آشپزی است. خود آدم می‌خواهد کار خود را به خورد دیگران بدهد. لذا نحوه‌ی گفتار ما، عمل ما را مرغوب می‌سازد. آدم مهمانی را که آورده است ممکن است بگوید بفرمایید، قدم شما روی چشم ما، ممکن است بفرماید بنشین. ممکن هم است با یک تعبیری بگوید که مهمان را تحقیر بکند. خوب همه‌ی آن‌ها یک چیز است امّا شکل و هیئتی که آدم عمل را در آن هیئت ارائه می‌کند، زمین تا آسمان تفاوت دارد. لذا چه خوب است که انسان موادّی را که خدا برای انسان قرار داده است، «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»[۳] خدای متعال هم زینت‌های مشروع را اجازه داده است، ممنوع نکرده است، قدغن نکرده است و هم طییّات رزق را.

Sadighi-Masjed-13940526 (3)

تفاوت طیّب و خبیث

اتّفاقاً طیّب در برابر خبیث، طیّب چیزی است که فطرت انسان او را می‌پذیرد، تکلّف نیست، تحمیل نیست، پذیرش در آن وجود دارد. خبیث چیزی است که با وجود انسان سازگاری ندارد. آدم وقتی می‌خواهد قبول بکند، تحمیل در وجود خود می‌بیند. آنچه به فطرت انسان، به سلامت انسان روا است، این‌ها طیّبات است، آن چون ناروا است و وجود انسان را، نظام سلامت انسان را به هم می‌ریزد، چه سلامت اخلاقی، بعضی از چیزها از نظر ظاهری خباثت ندارد ولی یک نوع نجاستی، یک نوع پلیدی در آن وجود دارد مثلاً گوشت خوک که حالا ممکن است بگویند از نظر طبّی بتوانند آن عوارض جسمی را برطرف بکنند ولی غیرت انسان را از بین می‌برد، آدم را بی‌غیرت می‌کند. این خبیث است، چیزی که نظام کمالی انسان را، نظام تکاملی انسان را مختل می‌کند، این طیّب نیست، خبیث است و خدای متعال که طیّبات را برای حلال کرده است، ما هم در ارائه‌ی طیّبات باید یک روشی را در پیش بگیریم که برای اشخاص دلنشین باشد.

اسلام دین اجتماع

چرا در اسلام عطر زدن در موقع نماز خواندن مستحبّ است؟ چرا بیشترین هزینه‌ی زندگی وجود نازنین پیغمبرخدا هزینه‌ کردن برای عطر بوده است؟ یعنی به اندازه‌ی خوراک خود، آن‌قدر که برای عطر خوب هزینه‌ می‌کردند، برای خوراک هزینه نمی‌کردند. اسلام دین اجتماع است. اجتماع جمعیت آن با تجاذب و تعاطف است. پذیرش هم باید درونی باشد، هم بیرون. طوری باشد که اشخاص رغبت بکنند که بیایند.

توجّه اسلام به نظافت نمازگزار و مسجد

 چون نماز در جماعت از اولویّت اوّل برخوردار است، تمام نمازگزارانی که برای جماعت حضور پیدا می‌کنند، خدای متعال مکلّف کرده است «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»[۴] وقتی می‌خواهید به مسجد بروید با بهترین لباس خود بروید، با بهترین وضع خود بروید، با نظافت بروید. لذا مسجدی که نظیف نیست، این کسانی که عهده‌دار مدیریّت مسجد هستند اگر غبارزدایی نکنند، اگر فرش کثیف باشد، اگر بو بدهد، ظلم به مسجد است، ظلم به نماز است. ظلم به دین است. «وَ النَّظَافَهُ مِنَ الْإِیمَانِ»[۵] نظافت نشانه‌ی ایمان است. کسی که نظافت ندارد، ایمان او هم ایمان نیست.

اهمّیّت ادب در دین اسلام

خداوند منّان اسلام را دین دلپذیر، دین فطرت، دین الفت قرار داده است، لذا ادب از آن مسائل بسیار مهمّ است که جمعیت ما را جمع‌تر می‌کند، آدم‌هایی که نیش زبان دارند، می‌پرانند، جاذبه‌ای ندارد. یک بار آدم برود با او بنشیند، بار دوم می‌گوید او خطرناک است، پیش او نروید، آبروی آدم را می‌برد. لذا در اسلام روی این مسئله‌ی ادب یک اهتمام خاصّی اعمال شده است و ادب معلول باطن زیبا است.

تعریف اخلاق

اخلاق عبارت است از ساختن ملکاتی که هماهنگ با آفرینش ظاهری است. خَلق از جانب خدا است ولی خُلق اکتسابی ما است. عفّت، عدالت، شجاعت، سخاوت، ایثار همه‌ی این‌ها خُلق است و انسان اوّل باید باطل خود را در یک وعاء دلپذیری در پیشگاه خدا، ملائکه بسازد، آن‌گاه که باطل زیبا بود، ادب، نماد است، ادب مظهر است، ادب تبلور باطن زیبا است.

ادب پیامبر

وجود نازنین نبی مکرّم اسلام بهترین ادب را در برخورد با مردم، در برخورد با خانواده، حتّی در برخورد با دشمن ارائه فرمود؛ امّا چرا این‌قدر نشست و برخاست پیغمبر زیبا بود، سخن او دلنشین‌ترین سخن بود؟ برای این‌که «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ‏»[۶] چون «خُلُق» او زیبا بود، باطن را زیبا ساخته بود، ظاهر زیبای او آیینه‌ای بود که درون و سرّ پیغمبر را نشان می‌داد.

اخلاق پشتوانه‌ی ایمان

بر این اساس باید کار فرهنگی که نماد خارج است، متکّی به باطن‌سازی، به تحصیل ملکات فاضله باشد. ملکات فاضله و اخلاق هم منهای ایمان ارزش و اعتبار ندارد. پشتوانه‌ی اخلاق ایمان است، اعتقاد است.

عوامل جاذبه در زندگی بشر

به عبارت دیگر اوّلین چیزی که زندگی بشر را جمیل می‌کند، پر جاذبه می‌کند بینش زیبا است. اوّل باید بینش را زیبا کرد. دوم گرایش است، سوم کنش و واکنش است. این بینش همان اعتقادات ما است، اصول اعتقادی ما، جهان‌بینی ما که ایمان ما است، اگر ایمان واقعیت داشته باشد، آدم خدا را باور کرده باشد، پیغمبر را باور کرده باشد، اشراف ائمّه‌ی هدی را بر خود که «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[۷] این تربیت قرآنی است؛

عالم محضر خدا و رسول و ائمّه (علیهم السّلام)

 باید باور کرد که ما همیشه در محضر خدا هستیم؛ شب و روز ما، خلوت و جلوت ما. در محضر خدا هستیم و هم در محضر رسول الله هستیم، هم در محضر فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) هستیم، هم در محضر حضرات معصومین ائمّه‌ی اطهار (علیهم سلام الله) هستیم؛

ویژگی‌های جناب سلمان از زبان امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 نه تنها امامان ما عین النّاظره هستند، اذن الله الواعیه هستند بر حسب این آیات قرآن، بلکه تربیت‌شدگان آن‌ها مثل جناب سلمان فارسی که حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) هم از ایشان به عنوان لقمان امّت یاد فرموده است و هم فرمود: چه بگویم در مورد کسی که علم اوّلین و آخرین به او داده شده است. یعنی سلمان همه‌ی کتاب آفرینش را قرائت کرده است، این کتابی است که ما اوّل آن را ندیدیم، آخر آن را هم نخواهیم دید. خدای متعال عالم آفرینش را، کتاب تکوینی خود معرّفی کرده است، کتاب آفاقی است. این علم اوّلین و آخرین، احاطه‌ی وجودی سلمان به اوّلین و آخرین است. یعنی الآن که ما در محضر امام زمان خود هستیم، در همین محفل در محضر پیامبر خود هستیم، در محضر حضرت زهرا هستیم، در محضر امیر المؤمنین هستیم، در محضر سلمان هم هستیم.

درجه‌ی شهدا در نزد خدا

یک درجه تأمّل ما از این بیشتر بشود، شهدا هم همیشه با خدا هستند، این‌ها به مقام عندیّت رسیدند «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏»[۸] این‌ها زنده هستند و مقام عند ربی پیدا کردند. چون ربوبیّت خدا، ربوبیّت عالمین است. شما هیچ کجا پیدا نمی‌کنید که تحت ربوبیت خدا نباشد. پس ربوبیّت خدا همه‌ جا حاضر و ناظر است. چون ربوبیّت حضرت حق جهان شمول است، کسی هم که مقام عند رب پیدا کرده است، او هم جهان شمول است. یعنی شهدای ما در همه جا حضور دارند. ما در هر خلوتی، در هر جلوتی در محضر شهدا هستیم. حضرت ابو الفضل (علیه السّلام) همه جا حضور دارند، حضرت علیّ اصغر (سلام الله علیه) همه جا حضور دارند. سایه‌ی حضرت علیّ اکبر در همه جا بر سر ما است.

اوّلین حرکت انسان بینشی و اعتقادی است

این اوّلین حرکت در انسان، حرکت اعتقادی است، حرکت بینشی است. اگر انسان یک چنین بینش و بصیرتی را پیدا کرد که خدا را در عالم حاضر دید و همه‌ی عالم را محضر خدا دید، محضر رسول الله دید، محضر ائمّه دید، محضر سلمان فارسی و اولیای الهی دید، محضر شهدا دید، این بینش اقتضاء می‌کند آدم که در محضر آن‌ها است، یک تناسبی با آن‌ها داشته باشد. نگاه می‌کند آن‌ها چه ویژگی‌هایی دارند که این‌طور عظمت پیدا کردند، بر درون و بیرون عالم احاطه‌ی وجودی پیدا کردند، آدم می‌خواهد مثل آن‌ها بشود. آن وقت گرایش‌های خود را درست می‌کند که همان ملکات اخلاقی است، چیزهایی را که خداوند منّان به عنوان صفات علیای خود به ما معرّفی کرده است و انبیای الهی را به آن صفات متّصف کرده است که در دعای شریف جوشن کبیر بیش از هزار اسم از اسمای الهی وجود دارد.

محبّت بهترین روش تربیت

وجود نازنین پیغمبر ما هر هزار اسم را در وجود خود نشان داده است. آیینه و مرآت تمام نمای صفات پروردگار متعال است. آدمی که آن بینش را دارد این گرایش به دنبال آن می‌آید علاقه به دنبال آن می‌آید، آدم می‌خواهد خود را مثل او قرار بدهد. یعنی همه جا حبّ جاذبه ایجاد می‌کند. آدم وقتی یک کسی را در زندگی برای خود معشوق دید، دل او را برد، دل که رفت، آدم دوست دارد در آن‌جایی که دل رفته است، در آن‌جا مأوا پیدا بکند. او هر رنگی، هر جایگاهی، هر منزلتی دارد، آدم می‌خواهد به او برسد. لذا مسئله‌ی محبّت بهترین روش تربیت است. آدم ایجاد جاذبه بکند، دلبری بکند. این‌که:

«بَلَغَ العُلى بِکَمَالِهِ       کَشَف الدُّجى بِجَمَالِهِ‏

حَسُنَت جَمیعُ خِصَالِهِ                …»[۹].

خصائل پیامبر مظهر جمال الهی

تمام خصائل پیامبر مظهر جمال الهی بود. این جمال دل‌ها را آباد می‌کرد، هم نحوه‌ی سخن گفتن، هم تلاوت پیامبر به قدری جمیل بود که مشرکین معاند نمی‌توانستند عبور بکنند. هم عمل پیغمبر به قدری زیبا بود، همه را به زانو درمی‌آورد. این دلبری‌ها، گرایش‌های انسان را اصلاح می‌کند. وقتی گرایش اصلاح شد، کنش و واکنش که همان ادب است، نحوه‌ی عمل ما است، متد و روشی است که ما عمل خود را با آن متد، با آن روش انجام می‌دهیم که اگر تکرار کردیم، در وجود ما سیستم می‌شود، دیگر رایج می‌شود.

نکات علّامه‌ی طباطبایی در مورد ادب

 این‌جا است که مرحوم علّامه‌ی طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان چند مطلب را به همدیگر مرتبط بیان کردند. نکته‌ی اوّل فرمودند: ادب ظرافت در عمل است یا ارائه‌ی عمل با یک هیئت جمیلی که عمل انسان را در محضر و در میان مخاطبین مرغوب قرار بدهد، دل‌ها به سوی او کشیده بشود. آدم وقتی حرف می‌زند، یک طوری حرف بزند که مردم از او قبول بکنند. یک طوری ارائه بکند که مردم احساس بکنند حرف دل می‌زند، ترجمان دل آن‌ها است. آدم وقتی مترجم قلب شما بود، شما با تمام وجود دل می‌دهید، امّا اگر با دل خود هماهنگی نداشت، یک حرفی می‌زند که خلاف میل شما است، خلاف قلب شما است. این‌جا نتوانسته است این حرف را به یک نحوی برای شما بیان بکند که آن فطرت شما که به دنبال چیزهای خوبی است، این را خوب ببیند. این خیلی هنر است که آدم بتواند چیزی را که محتوای خوب دارد، باطن خوب دارد در شکل و در قالب خوب ارائه بکند.

انواع مهارت‌ها در زندگی

بر این اساس اوّلین مسئله مهارت زندگی است. مهارت برخورد است. مهارت همسرداری است. مهارت بچّه‌داری است. مهارت برخورد با مشتری است. مهارت پذیرش شاگرد است. این مهارت همان ادب است. این نوع مهارت‌ها با ظاهرسازی نمی‌شود. اوّلین مسئله مهارت است.

توجّه به محتوای مهارت‌ها

 دومین مسئله این است که مهارت وقتی مهارت است که محتوا داشته باشد وگرنه اگر محتوا فاسد باشد، دارویی را که شما می‌خواهید برای بیمار تجویز بکنید، اگر موادّ این دارو درست باشد، با محاسبات علمی و پزشکی تشکیل شده باشد، هر چه شما کپسول این داروی درمان‌آور، نجات‌بخش، شفابخش را زیباتر بکنید، این را با موادّی ارائه بکنید که مریض در مصرف دارو احساس نفرت نکند، بتواند به خوبی این دارو را بخورد تا شفا پیدا بکند، اگر موادّ مواد درستی بود، موجب نجات بود، شما هر چه شکل دارو را زیباتر ایجاد بکنید، ادب بهتری است، مریض را راغب می‌کنید، آن‌چنان ظاهر داروی تلخ را زیبا کردید، در نهایت علاقه از شما می‌گیرد و می‌پذیرد. امّا اگر دارو فاسد باشد، این خونی را که فرانسوی‌ها به ایران آوردند خون را برای تزریق به بیمارانی که کم خونی دارند گرفتند. می‌خواهند نمیرد امّا چیزی را آوردند که این دارای میکروب خطرناک است. هر چه ظاهر آن آراسته‌تر باشد، درجه‌ی خیانت این بالاتر است. اصلاً ادب در آن نیست. هر چقدر ظاهر آن ظاهر‌ساز باشد، این زشت‌تر و قبیح‌تر است.

Sadighi-Masjed-13940526 (8)

روایت امیر المؤمنین در مورد زشتی باطن دنیا

 لذا آدمی که بد باطن است. هر چه خوش ظاهر باشد باید بیشتر از او ترسید. این روایتی که دارد در مورد دنیا فرمود: دنیا مثل افعی می‌ماند «لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا»[۱۰] ظاهر آن خیلی نرم و گرم است امّا باطن آن سمّ کشنده دارد.

توجّه به ظاهرسازی افراد

این‌هایی که باطن ندارند و ظواهر دارند یعنی حرکت‌ها و برخوردهای آن همه دیپلماسی است، همه سیاسی است. این تعبیراتی که حضرت آقا در مورد آمریکا به کار بردند که همه‌ی آن‌ها واقعیت است و این حقایق بر زبان ایشان جاری می‌شود، مشت چدنی را با مخمل نرمی پوشش داده است. ظاهر او دارد به ما خدمت می‌کند امّا ورای این ظاهر توطئه‌هایی نهفته است که بعدی‌ها می‌فهمند که چه خیانت‌هایی در این ظاهرسازی‌ها وجود داشته است. یک آدمی که برخورد سیاسی دارد، آمده است در یک سفارتی، کشور کشور دشمن است، سفیر او این‌جا است. می‌نشیند با مسئولین ما لبخند می‌زند، چایی می‌دهد، تعارفات می‌کند، پذیرایی‌های گرم می‌کند امّا ورای این ظواهر خیانت است، نیش‌هایی است، سم‌هایی وجود دارد که باید از آن ترسید. این تعبیر بهترین تعبیر در معرّفی دنیا است که حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: «لَیِّنٌ مَسُّهَا» ظاهر آن نرم است امّا «قَاتِلٌ سَمُّهَا» سمّ آن کشنده است. باطن آن زهرآگین است.

ایمان پشتوانه‌ی اخلاق

 لذا انسانی که ایمان ندارد، اخلاق او پشتوانه ندارد. وقتی اخلاق ندارد، ادب او محتوا ندارد. یک مجسمه است، یک بادکنک است که در آن باد است، محتوای آن هیچ است، سراب است، حباب روی آب است. این مفید واقع نمی‌شود «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً»[۱۱] کف روی آب با یک طوفانی آمده است، با یک طوفانی هم می‌رود. امّا «ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» چشمه عطش را رفع می‌کند، دریا برای انسان منافع کثیره‌ای دارد. هم کشتی‌های ما را از روی خود عبور می‌دهد، هم در درون آن لؤلؤ و مرجان وجود دارد، هم ماهی‌ها و خوراک ما را تأمین می‌کند. این دریا از آن جهت که آب است مفید است «فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» امّا کفی که روی دریا را پوشانده است، این باد است که این را از دریا جدا کرده است؛ به نظر شما چیزی می‌آید ولی چیزی نیست.

نفاق موجود در ادب ظاهری

ادب‌های ظاهری نفاق است، ادبی که محتوا ندارد. کسی که شما را دوست ندارد امّا می‌آید قسم می‌خورد می‌گوید: من خیلی شما را دوست دارم، اصلاً عاشق شما هستم، من شما را از یاد نمی‌برم. هر چه ظاهرسازی بکند، فریب است، شما را بیشتر گرفتار زیان می‌کند. امّا کسی که شما را دوست دارد اگر تظاهر نکند، ادب محبّت ندارد؛ اگر تظاهر کرد و ادب خود را در عمل محبّت خود را نشان داد، این ظاهر و باطن با همدیگر هماهنگی دارد.

ادب درخواستی قرآن کریم در رابطه با مؤمنین و همسران

 قرآن کریم هم در مورد مؤمنین، هم در مورد رابطه‌ی بین زن و مرد این ادب را خواستار شده است. فرموده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً»[۱۲] قرآن کریم کتاب ادب است. کتاب زینت است. کتاب جاذبه است. کتاب دلبر است، کتاب دلنشین است. گویا که کتاب الله است. گویا سخن، سخن خدا است.

لزوم سنخیّت با همسر در آفرینش

 فرمود: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً» ببینید اگر همسران شما از جن بود، از ملک بود، با شما تجانس نداشت، هماهنگی نداشت. (نوریان مر نوریان را جاذبند) سنخیّت در عالم ما را جذب می‌کند، ملک که با ما سنخیّتی ندارد.

سنخیّت آفرینش پیامبر با بشر

لذا اگر پیامبر ملک بود این‌طور نمی‌توانست دلبری بکند که «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ‏»[۱۳] چون «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[۱۴]، دارم در میان شما زندگی می‌کنم، مثل شما غذا می‌خورم، مثل شما جنگ می‌روم. من هم زخمی می‌شوم. من هم مریض می‌شوم. همه‌ی نیازهایی که شما دارید، من آن نیازها را دارم. با داشتن آن نیازها همه‌ی وجود من وقف خدا است، همیشه با رضای خدا زندگی می‌کنم.

تجانس آفرینش بین همسران از آیات خدا است

این تجانس است، این از آیات خدا است. از آیه‌های خدا، از قدرت‌نمایی‌های خدا این است که همسران شما را از جنس شما قرار داده است. این هم مثل شما آدم است، مثل شما بشر است، مثل شما انسان است. این از آیات الهی است که همسران ما را از جنس خود ما قرار داد تا بتوانیم سنخیّت داشته باشیم، با همدیگر هماهنگی و ارتباط درونی برقرار بکنیم. «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»[۱۵].

دلیل آفرینش همسر و سنخیّت آفرینش آن‌ها با هم

 حالا چرا برای شما همسر قرار داد و همسر را هم از جنس خود شما قرار داد؟ برای این‌که خدای متعال در فطرت شما، جفت می‌خواهد. تنهایی فقط برای خدا است و زیبنده‌ی خدا است. در سوره‌ی مبارکه‌ی یس هم دارد که هم از خود شما «سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ‏»[۱۶] منزّه است آن خدایی که «خَلَقَ الْأَزْواجَ» خدا همه چیز را جفت آفریده است، نیاز به جفت خلقت خدا است. چون خدا جفت آفریده است، آدم جفت خود را پیدا نکند در خلقت خود یک نقص دارد. لذا کامل ترین بندگان خدا وقتی مجرّد زندگی می‌کنند، ناقص هستند، کمال ندارد. کمال انسان به این است که جفت خود را پیدا بکند. «خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا»[۱۷] چون نیاز طبیعی شما است، کمال شما به این است که آن جفت خود را پیدا بکنید، خدای متعال این را قرار داده است تا شما با رسیدن به او احساس آرامش و راحتی بکنید.

همسران وسیله‌ی راحتی و آرامش هم

من گاهی برای این جوان‌های عزیز عقد می‌خوانم یکی از استفاده‌هایی که از این آیه‌ی کریمه‌ی «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»[۱۸] می‌کنم این است می‌گویم: خدای متعال می‌گوید: زنان شما لباس شما هستند، شما هم برای آن‌ها لباس هستید. یکی از خاصیّت‌های لباس این است که آدم با لباس راحت است. آدمی که لباس ندارد، برهنه است، هیچ کسی هم که نباشد، ناراحت است. لباس مایه‌ی راحتی آدم است. زن موجب راحتی آدم است. کما این‌که مرد موجب راحتی زن است. زنی که مرد ندارد، نمی‌تواند راحتی کامل داشته باشد. این پشتوانه می‌خواهد. خدا مرد را برای زن پشتوانه قرار داده است. زن را هم برای مرد مایه‌ی آرامش قرار داده است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»[۱۹] این سکون مایه‌ی راحتی است. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ»[۲۰] این لباس مایه‌ی راحتی انسان است.

مودّت ادب محبّت

خدای متعال می‌فرماید: «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً»[۲۱] مودّت ادب محبّت است. تا آدم مودّت نداشته باشد، محبّت دارد ولی نتوانسته است محبّت را در یک کادویی با یک زر ورقی بپیچد و به طرف به شکل مرغوبی ارائه بکند.

اداب ارائه‌ی کالا

این قالب‌بندی‌ها را می‌بینید زعفران ما را در ترکیه می‌برند، در یک قالب‌ها و بسته‌بندی‌هایی قرار می‌دهند به قیمت از آب مضاعف. خود ما این شکل‌بندی را نداریم، ما ادب ارائه‌ی کالا را نداریم. خود این ادب است. انسان کالای خود را در یک بسته‌بندی خوبی بتواند ارائه بدهد. این نه تنها اشکال ندارد، خوب است. بله شما کالای بد را با آرم خوب، با بسته‌بندی خوب بدهید این نهایت بی‌ادبی است. چون باطن ندارد، هر چه ظاهر آن خوش‌تر باشد، بی‌ادب‌تر است. امّا اگر باطن دارد، جنس خوبی است، محتوای خوبی دارد، اگر بسته‌بندی‌های این خوب نباشد، شما در کار خود مشکل دارید، ادب ندارید. ادب مخصوص سخن گفتن نیست. ارائه‌ی کالا ادب می‌خواهد.

ادب شوهرداری

 زندگی با زن ادب می‌خواهد. «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» من برای بعضی از بانوان ناراحت می‌شوم. یکپارچه حیا، یکپارچه اصالت ولی ادب شوهرداری بلد نیست. یک بار نمی‌تواند به استقبال شوهر خود برود تا بیاید یک گلی آماده بکند، یک عطری بزند که وقتی او آمد احساس بکند این برای شوهر خود اهتمام قائل است. این ادب است، رعایت این امور ادب است. حالا اگر خدا به ما عمر داد در جلسات دیگر یک مقداری این مسئله را در وسعت زندگی به حول و قوّه‌ی خدا بیان می‌کنیم که إن‌شاءالله کارآمد و عملی باشد و برای همه‌ی ما مفید باشد.

ایام دهه‌ی کرامت

ایام دهه‌ی کرامت است. هم آمدن حضرت ثامن الحجج، علیّ بن موسی الرّضا روحی بود که بر پیکر ایران دمیده شد، ایران با آمدن حضرت رضا زنده شده است. حیات الهی پیدا کرده است. امام رضا جان ما است. امام رضا مایه‌ی بقای ما است. اما رضا مایه‌ی رشد ما است. امّا هم حضرت فاطمه‌ی معصومه هم حضرت رضا (علیه السّلام) مورد استقبال باشکوهی قرار گرفتند. حضرت رضا (علیه السّلام) در نیشابور گویا همه‌ی ایران در آن‌جا به استقبال رفته بودند. هلهله‌ای بود جمعیتی بود. امّا حضرت رضا علیه السّلام بدرقه‌ی خوبی نشد؛ غریبانه، نه محرمی داشت، نه همسر ایشان آن‌جا بود، نه خواهرهای مهربان ایشان آن‌جا بودند.


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۳٫

[۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۳۲٫

[۴]– همان، آیه ۳۱٫

[۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۶، ص ۳۱۹٫

[۶]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۷]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۵٫

[۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۹]– عیون أخبار الرّضا، ج ‏۱، ص ۳۱۹٫

[۱۰]– نهج البلاغه، ص ۴۵۸٫

[۱۱]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۷٫

[۱۲]– سوره‌ی روم، آیه ۲۱٫

[۱۳]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۱۴]– سوره‌ی کهف، آیه ۱۱۰ و سوره‌ی فصّلت، آیه ۶٫

[۱۵]– سوره‌ی روم، آیه ۲۱٫

[۱۶]– سوره‌‌ی یس، آیه ۳۶٫

[۱۷]– سوره‌ی روم، آیه ۲۱٫

[۱۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۷٫

[۱۹]– سوره‌ی روم، آیه ۲۱٫

[۲۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۷٫

[۲۱]– سوره‌ی روم، آیه ۲۱٫